×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

harfe del

http:t4nha.baxblog.com)

گنجشک و خدا

روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت .

فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت:

می آید؛من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود

و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد?

و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست.

فرشتگان چشم به لب هایش دوختند،

گنجشک هیچ نگفت و?

خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.

گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام.

تو همان را هم از من گرفتی.

این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود؟

و سنگینی بغضی راه کلامش بست?

سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند.

خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند.

آن گاه تو از کمین مار پر گشودی.

گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.

خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی!

اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود.

ناگاه چیزی درونش فرو ریخت , های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد

پنجشنبه 15 آذر 1391 - 12:47:02 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://golemaryam.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 16 آذر 1391   3:56:02 PM

Likes 1

باز هم مرام و معرفت گنجشک که از ندای خدای منان گریست،باید بیشتر بخود اییم

http://delkhon55.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 15 آذر 1391   4:52:54 PM

Likes 1

خدا: مهربانترین مهربانان

آخرین مطالب


دریا


آرامش واقعی


خدایا به دل نگیر


هفت سین


مرغ شیدا


خلیج فارس


بوی ناب آدمیت


حرف دل


پیاده از کنارت گذشتم


هرزه کیست؟


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

201195 بازدید

5 بازدید امروز

41 بازدید دیروز

358 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements