شیر نری دلباختهی آهوی ماده شد.
شیر نگران معشوق بود و میترسید بوسیله حیوانات دیگر دریده شود.
از دور مواظبش بود?
پس چشم از آهو برنداشت تا یک بار که از دور او را می نگریست،
شیری را دید که به آهو حمله کرد. فوری از جا پرید و جلو آمد.
دید ماده شیری است. چقدر زیبا بود، ...
گردنی مانند مخمل سرخ و بدنی زیبا و طناز داشت.
با خود گفت: حتما گرسنه است. همان جا ایستاد و مجذوب زیبایی ماده شیر شد.
و هرگز ندید و هرگز نفهمید که آهو خورده شد?
حکایت اون کسی که یه ظرف روغن دستشه و میره تو بازار وقتی به از بازار میاد بیرون میبینه که دیگه هیچ روغنی در ظرف تو دستش نمونده و همه ریخته اری این یک حقیقت در زندگی باید حواس جمع باشد تا از دست ندهیم اولین چیزی که برامون ارزش داره و چه زیبا مطلب رو ادا کرد نویسنده عزیز این وبلاگ
یا حق و حق نگه دارتان
بازهم خوبه که بکمک شیر ماده اهوی بیچاره را تکه پاره نکرد،اخه امروزه اینجوری عمل میکنند.جای تحسین داره!ازطرفی از قدیم گفتند کبوتر با کبوتر باز با باز.هرگز بین شیر واهو عشقی بوجود نیامد ونخواهد امد .هوس خاصی از خوردن بوده نه عشق.تجربه ای شد برای اهوان دیگر.امیدوارم
201135 بازدید
16 بازدید امروز
27 بازدید دیروز
487 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian